به نظر می‌رسد ارتباط با اینترنت قطع است.

اتصال دستگاه با اینترنت را بررسی کنید ...

دُخانچی، حسین

استان قم

دُخانچی، حسین

دفاع مقدسشهدا و اشخاصشهدای شاخص
استان قم
آخرین ویرایش: ۱۴۰۳/۱۰/۰۵ چاپ

دخانچی،  حسین (29 مرداد ۱۳۴۴- 1 اسفند ۱۳۸۰)، جانباز پرتلاش دوران دفاع مقدس و نوآور در عرصۀ فرهنگی.

حسین دخانچی، نخستین فرزند خانواده، در ماه ربیع‌الاول در شهر مقدس قم متولد شد. پدرش، مرتضی و مادرش شهلا منزوی نام داشت. حسین در دوران کودکی و نوجوانی، همواره با مادرش در مراسم عزاداری حضرت زهرا (س)، امام حسین (ع) و سایر ائمه اطهار (ع) شرکت می‌کرد (ادارۀ ثبت ...؛ منزوی).

او دخانچی از همان کودکی روحیه‌ای مبارز و انقلابی داشت. در ۱۰ سالگی، به‌دلیل فعالیت برضد رژیم، توسط ساواک در مدرسه، دستگیر شد و مورد شکنجه قرار گرفت. او برای فرار از دست مأموران، دو سال شناسنامۀ خود را بزرگ‌تر کرد تا تحت تعقیب قرار نگیرد (منزوی).

حسین همراه برادر و دوستانش، با خلاقیت و شجاعت به مبارزه با رژیم شاه می‌پرداخت. او با کمک برادر و خواهرش و با الهام از بازی‌های کودکانه، ایده‌ای انقلابی اجرا کردند. آنها تصاویر امام خمینی (ره)، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را روی کاغذبادها می‌چسباندند و به سمت مکان‌های نظامی مانند شهربانی و پادگان‌های کماندوها می‌فرستادند. مأموران رژیم از دیدن این کاغذبادها متعجب و درمانده می‌شدند و نمی‌توانستند عاملان آن را پیدا کنند (دخانچی).

در مدارس آن زمان، عکس محمدرضا پهلوی روی دیوارها نصب می‌شد و کسی جرأت تخریب یا بی‌احترامی به آن را نداشت. حسین و دوستانش، شبانه عکس‌های شاه را پاره کرده و به جای آن، تصاویر امام خمینی (ره) را نصب می‌کردند. روز بعد، دانش‌آموزان با دیدن عکس امام خوشحال می‌شدند و صلوات می‌فرستادند؛ درحالی که مسئولان مدرسه در حیرت بودند که چه کسی این کار را انجام داده است (همو).

همزمان با شروع جنگ تحمیلی عراق برضد ایران، حسین بی‌تاب رفتن بود. او دو سال شناسنامه‌اش را بزرگ کرده بود تا بتواند زودتر عازم شود. پدرش با اعزام او موافق نبود، اما مادر، در دل راضی بود و پدرش هم در نهایت رضایت داد (منزوی).

حسین تنها ۱۵ سال داشت که عزم جبهه کرد و بی‌آن‌که کسی مانعش شود، راهی خرمشهرِ خالی از سکنه شد. در همان اعزام اول، ترکش به سرش اصابت کرد و گوشش از ناحیه بالا پاره شد. اما او هرگز اهل بازگشت نبود. ۱۵ تا ۱۹ سالگی را یکسره در جبهه گذراند (همو).

حسین دخانچی با وجود محرومیت از حضور رسمی در جبهه‌های نبرد، عشق وافری به حضور در مناطق عملیاتی داشت. روزی با بیان اشتیاق خود برای دیدار با رزمندگان، با هماهنگی سپاه قم به مناطق جنگی غرب اعزام شد. هنگام حضور در جبهه، از شوق دیدار همرزمانش اشک شوق می‌ریخت و به‌رغم مشکلات جسمانی، حاضر به ترک منطقه نبود. او حتی می‌خواست در جبهه‌های جنوب نیز حاضر شود (عارفی).

حسین در عملیات‌های بزرگی حضور داشت؛ مانند رمضان (22/04/1361) که با هدف تهدید بصره از شرق و حضور در حاشیه شط العرب، در جبهة جنوبی، شرق بصره برگزار شد؛ بیت‌المقدس (10/02/1361) که با هدف آزادسازی خرمشهر و هویزه و جاده اهواز ـ خرمشهر و خارج کردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد و نیز جاده اهواز ـ آبادان از برد توپخانه دشمن و تأمین مرز بین‌المللی، در جبهۀ جنوبی، غرب رود کارون برگزار شد؛ مطلع‌الفجر (20/09/1360) که با هدف آزادسازی ارتفاعات غرب گیلان غرب در جبهة میانی، گیلان غرب ـ شیاکوه برگزار شد. در عملیات بدر (19/12/1363) که با هدف انهدام وسیع نیروهای دشمن در منطقۀ هور برگزار شد، با وجود مجروحیت شدید، به نبرد ادامه داد. پس از انفجار نارنجک و مجروحیت، قبضۀ خون‌آلود آرپی‌جی شهید کلهر را برداشت و ۴۰ گلوله به سوی دشمن شلیک کرد تا اینکه با اصابت مستقیم گلولۀ توپ به سختی مجروح شد. پس از این عملیات، سه روز در حالتی بین هوشیاری و بیهوشی به سر برد.

در عملیات بدر و در شرق دجله، از ناحیه گردن دچار قطع نخاع شد. بدنش مملو از ترکش بود و پزشکان توصیه کردند به آسایشگاه منتقل شود. پس از یک سال و نیم سال درمان در آلمان و نزدیک به چهارماه بیهوشی، با انجام چندین عمل جراحی، زخم‌هایش تا حدودی التیام یافت (فرم ...؛ منزوی).

او دوران ابتدایی مجروحیت خویش را در آسایشگاه امام خمینی (ره) تهران طی کرد و در همان مکان، به تشویق جمعی از یاران، عزم خویش را برای ادامه تحصیل جزم کرد و موفق به اخذ دیپلم شد. آنگاه در شهر مقدس قم ساکن شد و در رشتۀ مترجمی زبان در دانشگاه پذیرفته شد؛ اما به‌دلیل برخی موانع و مشکلات، از ادامه تحصیل صرف‌نظر کرد. پس از مدتی، دچار عارضه‌ای شدید شد و همه بدنش را عفونت گرفت؛ به‌گونه‌ای که دست‌ها، پاها و فک او در وضعیتی انقباضی و غیرقابل حرکت قرار گرفت. در پی این شرایط دشوار و پس از طی روندی پیچیده، در ۱۳۶۷ ش برای درمان تخصصی به کشور آلمان اعزام شد. پس از مهار عفونت‌ها و انجام سلسله‌ای از اعمال جراحی ضروری برای درمان عوارض قطع نخاع، به میهن اسلامی بازگشت. در ۱۳۷۲ ش، با وجود محدودیت‌های حرکتی و دشواری‌های جسمانی طاقت‌فرسا، توفیق زیارت خانه خدا یافت و عازم حج شد (منزوی).

حسین در ۱۳۷۶ ش با نیکو‌صحبت، ازدواج کرد. او به مدت ۱۳ سال در شرایط سخت جسمانی به زندگی ادامه داد. سرانجام در سن ۳۶ سالگی پس از ۲۲ روز بستری در بیمارستان ساسان، چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۰ به شهادت رسید و در ردیف ۸ گلزار شهدای علی‌بن‌جعفر(ع) قم آرام گرفت.

شهید حسین دخانچی هیچ‌گاه مغلوب محدودیت‌های جسمی نشد و بعد از هجمه‌های سنگین فرهنگی در خانه نماند و با تمام سختی‌ها روی ویلچر می‌نشست و برای بازگویی خاطرات ایثار و شهدا و همرزمانش به مدارس و جاهای مختلف می‌رفت. او با عشق و علاقه‌ای وافر، پا به عرصۀ هنر نهاد و در رشته‌های نقاشی و تصویرگری متحرک به خلق آثار بدیع پرداخت. همزمان، میدان ورزش را نیز آزمود و در رشتۀ پینگ‌پنگ به مهارتی چشمگیر دست یافت. درخشش او در این عرصه به حدی بود که در ۱۳۷۸ ش، مقام سومی مسابقات پینگ‌پنگ جانبازان و معلولان کشور را از آن خود کرد (منزوی).

شهید حاج‌حسین، با تحمل دردهای طاقت‌سوز جسمانی بدون ذره‌ای شکایت، و با وجود نیاز قطعی به درمان تخصصی در خارج از کشور، هرگز تقاضایی از مسئولان نکرد و به تقدیر الهی راضی بود. ادب و احترام در گفتار، رضایت به قضای پروردگار در سیمای ملکوتی و لبخندهای آرام، و شکرگزاری مستمر در سخت‌ترین شرایط، از وجوه بارز شخصیت او بود. روحیۀ گذشت و ایثارش سبب شد تا درمان خود را بر مصالح عمومی ترجیح ندهد. عزت‌نفس او تا آنجا بود که حتی مدیر بنیاد جانبازان آرزو می‌کرد یک‌بار حاجتی از او بشنود. سکوت معنوی این شهید زنده‌نگر، که همرزمانش آن را "بلندترین فریاد عرفان و بندگی" می‌خوانند، امروز به‌مثابۀ گوهری درخشان در تاریخ دفاع مقدس می‌درخشد (عارفی ...؛ تحقیقات ..).

حاج‌حسین دخانچی، با وجود مجروحیت شدید و قطع نخاع کامل، هرگز لحظه‌ای بیکار نمی‌نشست. روح پرتلاش و بااراده‌اش اجازه نمی‌داد که محدودیت جسمی مانعی برای فعالیت‌های فرهنگی و معنوی او باشد. با همان یک انگشت قابل حرکت که تنها بخش فعال بدنش پس از مجروحیت باقی مانده بود، پشت رایانه می‌نشست و به طراحی و ساخت برنامه‌های فرهنگی می‌پرداخت.

کتاب و روزنامه می‌خواند، قرآن تلاوت می‌کرد، پیگیر اخبار روز بود و ذهنی زنده و تحلیل‌گر داشت. خواب او بسیار اندک بود؛ معمولاً ساعت یک نیمه‌شب می‌خوابید و پیش از اذان صبح، بی‌آن‌که کسی را متوجه کند، از خواب برمی‌خاست و به عبادت شبانه مشغول می‌شد. با آن‌که برای انجام نماز و حتی تیمم به کمک نیاز داشت، هرگز همسرش را برای اقامه نماز شب صدا نمی‌زد و نمی‌خواست باری بر دوش دیگران بگذارد (منزوی).

صبر، اعتماد به نفس، صداقت و اخلاص، جلوه‌هایی همیشگی در رفتار و گفتار او بود. هیچ‌گاه از سختی‌ها گله نمی‌کرد؛ حتی یک‌بار هم در طول زندگی نگفت که "خسته شدم". برای او هر روز، آغازی تازه و باطراوت بود، و همین نگاه معنوی و مثبت، زندگی در کنار او را سرشار از شیرینی و امید می‌کرد. چهره‌ای خندان و روحی شوخ‌طبع داشت. حتی در سخت‌ترین شرایط، لبخند از لبانش دور نمی‌شد. به شوخی می‌گفت: «من قاچاقی در دنیا زندگی می‌کنم» (همو).

همیشه می‌گفت به خدا توکل کن؛ خودش درست می‌شود. این نگاه توأم با توکل و آرامش، خانواده را نیز در مواجهه با سختی‌ها مقاوم‌تر می‌ساخت. زندگی در کنار او، گرچه همراه با دشواری‌های جسمی و مراقبتی بود، اما چنان شیرینی و معنا داشت که خاطره آن برای همیشه در دل بازماندگانش زنده است (نیکوصحبت).

کتاب «تب ناتمام» که به قلم زهرا حسینی‌مهرآبادی، داستان زندگی شهید حسین دخانچی است که از زبان مادرش، شهلا منزوی، روایت شده است (تحقیقات ..).

مجتمع فرهنگی ورزشی در نزدیکی میدان ۷۲ تن شهرستان قم، به نام این شهید بزرگوار نامگذاری شده است.

مآخذ: ادارۀ ثبت ‌احوال شهرستان قم، شناسنامه، سند بی‎تا، سند بش، موجود در اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قم؛ بنیاد شهید انقلاب اسلامی، فرم اطلاعات، سند بی‎تا، سند بش، موجود در همان‌جا؛ تحقیقات منتشرنشده بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس (زندگی‌نامه، خاطره و ...)، قم: بی‌تا، موجود در همان‌جا؛ دخانچی، علی (برادر شهید)، مصاحبه، بی‌تا، موجود در همان‌جا؛ عارفی، اسماعیل (همرزم شهید)، مصاحبه، بی‌تا، موجود در همان‌جا؛ منزوی، شهلا (مادر شهید)، مصاحبه، بی‌تا، موجود در همان‌جا؛ نیکوصحبت، اعظم (همسر شهید)، بی‌تا، موجود در همان‌جا.

/مهرداد عظیمی/

دُخانچی، حسین

شناسه مدخل۶۴۱۶۸۹
شناسه مقاله۱۷۶۶
استانقم
کارگروهدفاع مقدس
گروهشهدا و اشخاص
زیرگروهشهدای شاخص
ارجاعیخیر
جلد چاپیجلد اول
آخرین ویرایشچهارشنبه، ۱۴۰۳/۱۰/۰۵

دانشنامهٔ استانی دفاع مقدس



نمایش بیشتر